زین نیم جان که دارم جانان چه خواست گوئی
زین نیم جان که دارم جانان چه خواست گوئی
زین نیم جان که دارم جانان چه خواست گوئی
زین نیم جان که دارم جانان چه خواست گوئی
زین نیم جان که دارم جانان چه خواست گوئی
زین نیم جان که دارم جانان چه خواست گوئی
کرد آنچه خواست با دل از جان چه خواست گوئی
کرد آنچه خواست با دل از جان چه خواست گوئی
کرد آنچه خواست با دل از جان چه خواست گوئی
کرد آنچه خواست با دل از جان چه خواست گوئی
کرد آنچه خواست با دل از جان چه خواست گوئی
کرد آنچه خواست با دل از جان چه خواست گوئی
چشم کمان کش او ترکی است یاسج افکن
چشم کمان کش او ترکی است یاسج افکن
چشم کمان کش او ترکی است یاسج افکن
چشم کمان کش او ترکی است یاسج افکن
چشم کمان کش او ترکی است یاسج افکن
چشم کمان کش او ترکی است یاسج افکن
چون صبر کرد غارت ز ایمان چه خواست گوئی
چون صبر کرد غارت ز ایمان چه خواست گوئی
چون صبر کرد غارت ز ایمان چه خواست گوئی
چون صبر کرد غارت ز ایمان چه خواست گوئی
چون صبر کرد غارت ز ایمان چه خواست گوئی
چون صبر کرد غارت ز ایمان چه خواست گوئی
در وعده خورد خونم پس داد وعدهٔ کژ
در وعده خورد خونم پس داد وعدهٔ کژ
در وعده خورد خونم پس داد وعدهٔ کژ
در وعده خورد خونم پس داد وعدهٔ کژ
در وعده خورد خونم پس داد وعدهٔ کژ
در وعده خورد خونم پس داد وعدهٔ کژ
زان خون که نیست چندین، چندان چه خواست گوئی
زان خون که نیست چندین، چندان چه خواست گوئی
زان خون که نیست چندین، چندان چه خواست گوئی
زان خون که نیست چندین، چندان چه خواست گوئی
زان خون که نیست چندین، چندان چه خواست گوئی
زان خون که نیست چندین، چندان چه خواست گوئی
چون بلبلم بر آتش نعره زنان و سوزان
چون بلبلم بر آتش نعره زنان و سوزان
چون بلبلم بر آتش نعره زنان و سوزان
چون بلبلم بر آتش نعره زنان و سوزان
چون بلبلم بر آتش نعره زنان و سوزان
چون بلبلم بر آتش نعره زنان و سوزان
کز زیره آب دادن جانان چه خواست گوئی
کز زیره آب دادن جانان چه خواست گوئی
کز زیره آب دادن جانان چه خواست گوئی
کز زیره آب دادن جانان چه خواست گوئی
کز زیره آب دادن جانان چه خواست گوئی
کز زیره آب دادن جانان چه خواست گوئی
هجرانش آتش غم در کشت عمر من زد
هجرانش آتش غم در کشت عمر من زد
هجرانش آتش غم در کشت عمر من زد
هجرانش آتش غم در کشت عمر من زد
هجرانش آتش غم در کشت عمر من زد
هجرانش آتش غم در کشت عمر من زد
زین کشت زرد عمرم هجران چه خواست گوئی
زین کشت زرد عمرم هجران چه خواست گوئی
زین کشت زرد عمرم هجران چه خواست گوئی
زین کشت زرد عمرم هجران چه خواست گوئی
زین کشت زرد عمرم هجران چه خواست گوئی
زین کشت زرد عمرم هجران چه خواست گوئی
گفتم رسم به وصلت مژگان بر ابروان زد
گفتم رسم به وصلت مژگان بر ابروان زد
گفتم رسم به وصلت مژگان بر ابروان زد
گفتم رسم به وصلت مژگان بر ابروان زد
گفتم رسم به وصلت مژگان بر ابروان زد
گفتم رسم به وصلت مژگان بر ابروان زد
زین بر زدن به ابرو مژگان چه خواست گوئی
زین بر زدن به ابرو مژگان چه خواست گوئی
زین بر زدن به ابرو مژگان چه خواست گوئی
زین بر زدن به ابرو مژگان چه خواست گوئی
زین بر زدن به ابرو مژگان چه خواست گوئی
زین بر زدن به ابرو مژگان چه خواست گوئی
من سر نهم به پایش او روی تابد از من
من سر نهم به پایش او روی تابد از من
من سر نهم به پایش او روی تابد از من
من سر نهم به پایش او روی تابد از من
من سر نهم به پایش او روی تابد از من
من سر نهم به پایش او روی تابد از من
من پشت دست خایم کو زان چه خواست گوئی
من پشت دست خایم کو زان چه خواست گوئی
من پشت دست خایم کو زان چه خواست گوئی
من پشت دست خایم کو زان چه خواست گوئی
من پشت دست خایم کو زان چه خواست گوئی
من پشت دست خایم کو زان چه خواست گوئی
طوفان آب و آتش بر باد داد خاکم
طوفان آب و آتش بر باد داد خاکم
طوفان آب و آتش بر باد داد خاکم
طوفان آب و آتش بر باد داد خاکم
طوفان آب و آتش بر باد داد خاکم
طوفان آب و آتش بر باد داد خاکم
زین هست و نیست موئی طوفان چه خواست گوئی
زین هست و نیست موئی طوفان چه خواست گوئی
زین هست و نیست موئی طوفان چه خواست گوئی
زین هست و نیست موئی طوفان چه خواست گوئی
زین هست و نیست موئی طوفان چه خواست گوئی
زین هست و نیست موئی طوفان چه خواست گوئی
محرم نزاد دوران ور زاد کشت خیره
محرم نزاد دوران ور زاد کشت خیره
محرم نزاد دوران ور زاد کشت خیره
محرم نزاد دوران ور زاد کشت خیره
محرم نزاد دوران ور زاد کشت خیره
محرم نزاد دوران ور زاد کشت خیره
زین خیره کشتن آوخ دوران چه خواست گوئی
زین خیره کشتن آوخ دوران چه خواست گوئی
زین خیره کشتن آوخ دوران چه خواست گوئی
زین خیره کشتن آوخ دوران چه خواست گوئی
زین خیره کشتن آوخ دوران چه خواست گوئی
زین خیره کشتن آوخ دوران چه خواست گوئی
زان همدمان یک دل یک نازنین نمانده است
زان همدمان یک دل یک نازنین نمانده است
زان همدمان یک دل یک نازنین نمانده است
زان همدمان یک دل یک نازنین نمانده است
زان همدمان یک دل یک نازنین نمانده است
زان همدمان یک دل یک نازنین نمانده است
این دور بی وفایان ز ایشان چه خواست گوئی
این دور بی وفایان ز ایشان چه خواست گوئی
این دور بی وفایان ز ایشان چه خواست گوئی
این دور بی وفایان ز ایشان چه خواست گوئی
این دور بی وفایان ز ایشان چه خواست گوئی
این دور بی وفایان ز ایشان چه خواست گوئی
خاقانیا دلت را ز افغان چه حاصل آید
خاقانیا دلت را ز افغان چه حاصل آید
خاقانیا دلت را ز افغان چه حاصل آید
خاقانیا دلت را ز افغان چه حاصل آید
خاقانیا دلت را ز افغان چه حاصل آید
خاقانیا دلت را ز افغان چه حاصل آید
چون دل نیافت دارو ز افغان چه خواست گوئی
چون دل نیافت دارو ز افغان چه خواست گوئی
چون دل نیافت دارو ز افغان چه خواست گوئی
چون دل نیافت دارو ز افغان چه خواست گوئی
چون دل نیافت دارو ز افغان چه خواست گوئی
چون دل نیافت دارو ز افغان چه خواست گوئی
شروان ز باغ سلوت بس دور کرد ما را
شروان ز باغ سلوت بس دور کرد ما را
شروان ز باغ سلوت بس دور کرد ما را
شروان ز باغ سلوت بس دور کرد ما را
شروان ز باغ سلوت بس دور کرد ما را
شروان ز باغ سلوت بس دور کرد ما را
زین دور کردن ما شروان چه خواست گوئی
زین دور کردن ما شروان چه خواست گوئی
زین دور کردن ما شروان چه خواست گوئی
زین دور کردن ما شروان چه خواست گوئی
زین دور کردن ما شروان چه خواست گوئی
زین دور کردن ما شروان چه خواست گوئی